ریشه دواندن
چهارشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۳ ق.ظ
از زمین بایر دستانم امید رویش نداشتم، بذر خواستنت را اما با دل کاشتم و آب چشم به پایش ریختم.
لحظه ی نخست آفرینش عشقت گریز داشتم از خودم و خواستم که تو باشم.
چون جنینی که در رحم زنی تکانه اش اعلام حضور است و لبخند مادر قبول این حضور، جوانه عشقت را در درونم پروراندم گرچه درد داشت ریشه دواندت به سلولهای بدنم وقتی ثانیه ای بی خبری از تو کلافه ام میکرد اما چون همان مادر که هستندگی جنین نیرویش می بخشد، عشق تو نیرومندترم کرد. حالا روزهاست من خود آن جوانه ام من خود عشقم.
این اولین شب نوشته من برای توست...
۹۴/۰۷/۰۸