ریشه در عاشقی

ریشه دواندن

چهارشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۳ ق.ظ

از زمین بایر دستانم امید رویش نداشتم،  بذر خواستنت را اما با دل کاشتم و آب چشم به پایش ریختم.

لحظه ی نخست آفرینش عشقت گریز داشتم از خودم و خواستم که تو باشم.

 چون جنینی که در رحم زنی تکانه اش اعلام حضور است و لبخند مادر قبول این حضور، جوانه عشقت را در درونم پروراندم گرچه درد داشت ریشه دواندت به سلولهای بدنم وقتی ثانیه ای بی خبری از تو کلافه ام میکرد اما چون همان مادر که هستندگی جنین نیرویش می بخشد، عشق تو نیرومندترم کرد. حالا روزهاست من خود آن جوانه ام من خود عشقم.

این اولین شب نوشته من برای توست...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۰۸
پنه لوپه ...

نظرات  (۳)

۰۹ مهر ۹۴ ، ۱۹:۰۷ بهزاد هژبر
آه ای الهه ی مغموم کوه های المپ!.. چه خبرها!؟
پاسخ:
هچ خبری یوخ
تو هم به شب نویسی رو آوردی؟
پاسخ:
آری 
شب نوشته زیبایی بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی