ریشه در عاشقی

شب نوشته

دوشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۶ ق.ظ

بگذار امشب یادداشتی در کار نباشد،  خیال باشد و خیال، که لغزیدن دستت چون لذت بی کران آب باشد تشنه را، که خیال دستانت که مرز گسترده ای به نام آغوشت است هر روز جای سکونت مرا تنگتر کند،  بگذار با تو بی هوا نفس بکشم، بی جاذبه راه بروم، خیال خیلی چیزها را ممکن میکند،  مثل الان که هرم نفس هایت دارد گرمم میکند،  مثل الان که در خوابی و من پشت پلک هایت بوسه می گذارم، مثل الان که در ذهنم شعری و تو را به شکل عاشقانه ترین واژه در شعر مینشانم تا بگوییم:  در حریر بوسه هایم و تقدس واژگانم، پرستش کمترین کلمه است برای تو که چون خدایی اسرارآمیز در معبدی کهن در کنج تاریخی قلبم مشغول خونریزی و تاخت و تازی و این تپش ها حاصل فتوحات توست و خون رگهایم حاصل قربانی شدن الهه ای هرشب در پیشگاه توست.

گفته بودم این الهه با اختیار قربانی تو خواهد شد.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۱۳
پنه لوپه ...

نظرات  (۱)

سلام دوستم
قلمت سبز و نویسا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی